شعر هايي ازاستاد مير يوسفي
كسي گر نداند كه قدرت چراست / چو فرشي به تالار خانان سراست
گفتم كه خودم شكسته ام از بت تر / انداخته ام خودم زدنيا بر فر
گفتش كه شكستگي نه اينست اي خام / آنگاه شكسته اي كه ام را پرپر
*****
چوققنوس بايد پراتش زدن / وفتنه براميال دوشش زدن
ببايد كه مردن به زخم عدو / نمك چندازروبه زخمش زدن
نه عاشق همه راه رفتن بود / كه ماندن بود بوسه جايش زدن